بهار و باران فرشته های زمینی مامان و بابا

...

...

خیلی جالبه تا دیرووز باید کمکت میکردم تا غلت میزدی ولی امروز صبح که من خواب بوودم دیدم یدفهه صدات داره باناله میاد از خواب پاشدم دیدم ااااااااااااااااااااااای وای بر من تو چرخیده بودی و روی شکمت بودی بعد برگردووندمت  و اومدم که بلند شم برم دیدم سریع دوباره برگشتی روی شکمت دووباره هم که برگردووندمت باز هم برگشتی روی شکمت و منم رفتم اسباب بازی های رنگیت رو اوردم و گذاشتم جلوت یکم براشوون ذوووق کردی و الانم که دارم مینویسم خسته شدی و خواااابیدی و من اوومدم که امروز رو تااااایید کنم برای غلت زدنت بهارم عزیزم مبارکت بااشه که یه کار جدید یاد گرفتی   ...

...

وااااااااااااای که اینجا خیلی شبیه خووودمی ماااااااااااامان اصلاااااا باورم نمیشه که خدا بهم یه فرشته کوووچووولو دادههه و به این زودی دارههه بزرگ میشه خداااااااااااااااااااااااااااایااااااااااااااااااااااااااااا شکرت به خاطر هم نی نی هم شووشوووووو   ...

    ...

آخه این چه وضشه داری واسههههههههههههه من آدم میشی توووووووووو فقط مونده بود  همین یه کار رووو انجااااااااااااام بدیییی   ...

کم کم هوا داره گرم میشه و نی نی من هم دوووست داره لختی بپوووشه اخه مامان جیگرتووو بخووره تو این لباسا رووو میپوووشی که من میخووووام گاز گازت بکنم فدات بشم که روز به روز کارای جدید انجام میدی امروز بی هواااا و برای اولین بار خودت غلت زدی وبرگشتی روی شکمتتت منم یههه عاااااااااااااااااالمه جیغ کشیدم بووووووووووووووووووس ...

بهار الهی که مامان پیش مرگ تو بشه که هر روز داری خوشگل تر میشی و دل مامان رو بیشتر از روزهای قبل آب میکنی تو باعث شدی که من حس مادر شدن رو تجربه کنم و این حس رو با هیچ چیز توی دنیا عووووووضش نمیکنم واقعاااااا سختههه ولی شیییییییییییییییییرییییییییییییییییییین عاشقانه دوست دارم گل مامان 8 اردیبهشت 4 ماهش تموم شد ولی چون من درگیر واکسنش بودم نتونستم بیام و بنویسم بعد از زدن واکسنت تو یهه عالمهههههههههه تب کردی و مامان تا صبح پاشویت میکرد و همش نگران بود که تبت بالا نره خلاصه که بالاخره به خیر گذشت بووووووووووووووس ...